سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق بی پایان

                   

 

 

                                                  چه اندازه سخت است

زمانی که لحظه دیدار را انتظار می کشم ...


زمانی که تپیدنهای دلم به نهایت وجود می رسد ،


تا جایی که دیگر هیچکدام از صداهای اطراف را نمی شنوم ،


زمانی که چشمانم در تب باریدن دلتنگیهایت می سوزد ،


زمانی که دنیا را از پشت چشمان غرق در اشک ، تار می بینم ،


زمانی که گذران ساعت دست بر گلویم می گذارد و با هر ثانیه آن را بیشتر فشار می دهد ،

 

زمانی که هق هقی بلند تنها باید تا که آرام شوم ،

 

زمانی که دستانم آرام ندارند ، با تمام وجود می لرزم ....حتی قلبم !

 

و چه اندازه نفس گیر است ....

 

آن زمان که می بینم فرشته رویاهایم ، در عالم واقعیت بسویم می آیی ،

 

آنوقت است که دیگر حتی صدای قلب خودم را هم نمی شنوم ،

 

تنها تپیدنهای وجود گرمت را در سرم احساس می کنم ،

 

دیگر دریاچه ای در چشمانم نیست ....

 

چه آرام و زیبا جاری می شوند بر روی گونه های سردم که تا چند لحظه پیش در تب انتظار

می سوختند ،

 

هنگامی که در آغوشت می کشم ، بار دیگر صدای قلبت را بلندتر می شنوم ،

 

هق هق که میزنم بر لرزیدنهایم افزوده می شود ،

 

اما این بار در دستان و آغوش گرم تو .

 

همسر خوب و عزیزم

 

                   

 

                           


نوشته شده در یکشنبه 89/7/25ساعت 1:59 عصر توسط الماس نظرات ( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت

کد آهنگ

کد ماوس