سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق بی پایان

 

نگاهم که کردی دلم پر گرفت دلم غربت زنگ آخر گرفت

نگاهم که کردی سکوتم شکست درون دلم عشق گویی نشست

نگاهم که کردی خزان دلم سبز گشت پرستوی عاشق پی قلب دیوانه گشت

نگاهم که کردی زمان صبر کرد دل آسمان را پُر از ابر کرد

و بعد از نگاه تو باران گرفت و عشقی درون تنم جان گرفت

نگاهم کن و باز با من بمان تو حرف دل بی کسم را بدان

نگاهم کن ای زندگی بخش من و با قلبم از عشق حرفی بزن

 


نوشته شده در سه شنبه 89/11/19ساعت 10:25 عصر توسط الماس نظرات ( ) |

hamtaraneh.com

 
می اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق.
 
 بیاندیش اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟
 
 در کجای زندگیت است؟
  

hamtaraneh.com

  دلم به حال عشق می سوزد
 

چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟

 مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است
 

hamtaraneh.com

 رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر

صدایش در صدای باد گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد

 hamtaraneh.com

زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند

حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد

حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند

ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده

hamtaraneh.com

 به تکاپو می افتی...در غربت بیابان ,در کوچ شبانه پرستوها

در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.

دیر شده خیلی دیر

 
hamtaraneh.com

هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردا یی وجود ندارد

سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی

 

و یا شاید نمی فهمیدی

 hamtaraneh.com

امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...

اما افسوس که خیلی زودتر از انچه فکر می کردی دیر شده

 hamtaraneh.com

آن کس که لذت یک روز زیستن و عاشق بودن را تجربه کنه ،

انگار که هزار سال زیسته و آنکه امروزش رو قدر نمیدونه ،

هزار سال هم به کارش نمی آد

 hamtaraneh.com

اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین

اگه اعلام کنن دنیاداره تموم میشه

تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها

یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که واقعا دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم

 hamtaraneh.com

در همان یک روز دست بر پوست درخت می کشین...

روی چمن میخوابین

.. کفش دوزک ها رو تماشا میکنین..

 hamtaraneh.com

 ..سرتونو را بالا میگیرین ... و ابرها را میبینین .

..انگار که بار اوله اون هارو میبینین و به آنهائی که نمیشناسین سلام میکنین

...غصه نباید بخورین ...وگرنه همین یه روز رو هم با غصه خوردن از دست میدین ...

 hamtaraneh.com

 شما در همان یک روز آشتی میکنین ومی خندین می بخشین

....تازه میفهمین عاشق بودین و نمیدونستین

..این قدر که غرق در زندگی بودین

هیچوقت نه به کسی محبت کردین و

نه اجازه محبت کردن رو به کسی دادین....

دلم میسوزه واسه آدم هایی که همیشه در فردا زندگی میکنن

به خیال داشتن عمر نوح.

hamtaraneh.com
=======================

خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم

همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت

من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند

و چشم هایش را می بندد و می گوید

من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی

hamtaraneh.comhamtaraneh.com

همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند

همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد

همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند

گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه

حالا یادت آمد من کی هستم

hamtaraneh.com

 خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم

  


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/15ساعت 9:36 صبح توسط الماس نظرات ( ) |

 

میخوام که با هر نفسم بگم تویی هم نفسم اسم تورو داد بزنم....

بگم تویی هر نفسم

می خوام که بغض سینمو دردتو درمون بکنه

دردمو درمون نکنه شاید که آرومم کنه

 میخوام که با برق نگات خورشید و ویرون بکنم

میخوام که با بغض صدات رعد و پریشون بکنم

میخوام بگم دوست دارم تمومه حرفام همینه...

بگم فقط تورو دارم تمومه حرفام همینه......

 


نوشته شده در سه شنبه 89/10/7ساعت 1:10 عصر توسط الماس نظرات ( ) |

 

ثا نیه ها را می شمارم تا به تو که در پشت آن ساعت هستی برسم.

در پشت آن قاب شیشه ای با لحظات شفافش و من با تمام خستگی چشمانم

از آن چشم بر نخواهم داشت تا بیابمت. ای روشنایی امید من.

به انتظارم تا تو از دری بازآیی .

انگار آن ساعتی که آنجا به روی آن دیوار است می داند

که من برای چه به او می نگرم.

او نیز نگاه مرا خوانده است و می داند برای چه به انتظار نشسته ام.

او با تمام سکوت نامنظمش که با صبوری لحظه ها را می نویسد

می داند که انتظار برای چون من ناصبوری سخت است.

اما من از او یاد گرفتم که چگونه صبورانه ثانیه را بخوانم

تا گم نشوم.


نوشته شده در یکشنبه 89/9/14ساعت 2:9 عصر توسط الماس نظرات ( ) |

سرود عشق . . . 

آنان که سرود عشق را می خوانند 

قدر همه لحظه های خود می دانند 

گر عشق برایشان مقدس باشد 

تا لحظه ی مرگ پای هم می مانند 

همسرم تا لحظه ی مرگ 

به تو وفادار خواهم ماند

 ای بهترینم  


نوشته شده در دوشنبه 89/8/24ساعت 5:15 عصر توسط الماس نظرات ( ) |

همسر خوب و مهربانم

لحظه لحظه های بودن با تو، برام حکم جذب انرژی مثبتی رو داره

که من اسمش رو می ذارم امید به زندگی ...

همیشه می گی امیدت باید به خدا باشه.

مگه غیر از اینه که تو هدیه و محبتی از جانب خدا به منی؟

مگه غیر از اینه که تو آفریده ی پاک و خوب خدایی

که با وجود پر عشق و محبتت شادی و زندگی

رو به من و ما هدیه می کنی؟ ...

بازم می گم، تو عشق و همه ی امیدمی برای زندگی،

و صدای هر نفسم به عشق و امید تو خوبم شنیده می شه ...

خدایا! امیدم رو همیشه برام به بهترین نحوی در پناه خودت حفظ کن ...

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/8/12ساعت 10:1 صبح توسط الماس نظرات ( ) |

 

 

درست مثل غنچه به هم فشرده بودم

غروب کرده بودم.شکست خورده بودم

 

شب شکستنم بود . اگر نمی رسیدی

جنازه ی  دلم را به خانه برده بودم

 

بدون چشم های تو رفته بودم از دست

بدون دست های تو جان سپرده بودم

 

شب به هم رسیدن  . نسیم می شدم کاش

که دانـه دانـه زلـف تو را شــمرده بـودم

 

عزیز من که چشمت دو باره عاشقم کرد

اگـر نگاه گـرمـت نبـود . مـرده بـودم

 

گل


نوشته شده در شنبه 89/8/8ساعت 8:57 صبح توسط الماس نظرات ( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت

کد آهنگ

کد ماوس