تکثیر می شوم در تو
لحظه ای هزار آئینه در چرخش چشمانت و رسوخ می کنم گوئی... بنوش، بنوش رنگ چشمانم را در فنجان قهوه روزانه ات سیاره من، زیسته ام در تو حق آب و گل دارم، بر سرزمین آغوشت و با هرنفست وزیده ام بر آبی دریاها زنده گشته ام، به اعجاز بوسه ات بالغ شده ام چنان کبوتری در بلوغ سبز دستانت و باور کن به اینجا بی آبی رگهایت غریبه ام به غریزه خویش...
نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت
10:21 صبح توسط الماس نظرات ( ) |
Design By : Pichak |